دارندار

گریه میکنم... وقتی تو نیستی، گریه گویای تمام دردهایی ست که تحمل میکنم، گریه تمام دوستت دارم هایی که قورت داده ام را بالا می آورد! چقدر میخواستم و نشد... میخواستم کنار تو باشم میخواستم یادت نرود دوستت دارم، اما رفت... آنقدر رفت آنقدر که اگر به تعداد روزهای مانده ی عمرش هر روز برگردد به من نخواهد رسید! درست همان روز که روبه روی آینه ایستادی و مرا از گردنت باز کردی تا خونم را که میریزند به گردنت نیفتد! حالا روی کدام شانه گریه میکنی_ که میکنی، میدانم_ فرقی ندارد شانه های من دیگر کفاف اشکهای خودم را نمیدهد! دلم درد میکند، خیلی! قرار بود دخترت را به دنیا بیاورم اما... قرار بود دخترت را که به دنیا میاورم باران بگیرد اما... من به خودم قول داده ام درد دل نکنم، نه با در، نه با دیوار، ونه حتی با تو! یادم هست صندوقچه ی اسرارم را به دزدان دریایی فروختی تا روی احساسات شیشه ای ام هفت سنگ بازی کنند! یادت هست؟ وقتی که راز های سر به مهرم را به دست باد سپردی... من خودم را دار زدم با همان طناب پوسیده ای که تو در چاه افتادی و از دنیا رفتم آنقدر رفتم آنقدر نیامدی آنقدر رفتم و تو آنقدر نیامدی که اگر تمام روزهای مانده ی عمرم را هر روز برگردم به تو نخواهم رسید!                                                                    حدیث دهقان....مریضم کرده تنهایی دارندار...ادامه مطلب

خط زدن برم پایان من نیست...آغاز بی لیاقتی توستهمیشه بهترین ها برای من بوده و هست...اگرمال مال من نشدی قطعا بهترین نبودی و نیستیاین تو نیستی که مرا تنها گذاشتیاین منم که به یادم اجاز نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کندمحکم تر از آنم که برای تنها نبودنمآنچه را که اسمش را غرور گذاشتم برایت به  زمین بکوبمبامن بودن قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی... + نوشته شده در  ۱۳۹۲/۰۷/۱ دارندار...ادامه مطلب

دارندار...

دارندار...

  می دانی؟از خستگی دستهایمان نیست که به هم نمی رسیممن و توصبوری را خوب یاد گرفته ایمآنقدر که این فاصله های نفس گیر هم دیگرتکانمان نمی دهند..ما دایره ی مرگ را بارها دور زده ایمهر دو خوب می دانیمکه این زخم های مشترکچه بر سر آسمان آرزوهایمان آورد..شاید هیچکس نداند اما من می دانم که حسرت آغوش یک زنبا خوابهای هر شب یک مرد چه می کند..حریم تنهایی جای خود امابیا پایمان را کمی فقط کمیاز گلیم اش درازتر کنیممی دانم..دیگر نیازی به اعتراف های شبانه نیست امامی نویسم تا باز هم بدانی..در خرابه های آخرین ایستگاه دلتنگیناباورانه منهنوزهنوزهنوزعاشق تو ام... دارندار...ادامه مطلب

نمـــــیـدانــــی ،
چه دردی دارد !
وقـــتـی ..
حــــالـم ..
در واژه هــا هــم نــمی گنــــجــد ...!
دارندار...

  گاه دلم میگیرد ... گاه زندگی سخت میشود...
گاه تنها "تنهایی" آرامش میآورد...
گاه گذشته اذیتم میکند...
گاه هوایت دیوانه ام میکند...
این "گاه ها" ..گه گاهی تمام روز و شب من میشوند...
آنوقت بغض راه گلویم را میگیرد!
درست مثل همین روز ها... ....

دارندار...

نفرین نکن مرا! خودت را خراب نکن پیش خدا عشقم! که خدا عاشقم شده، کمی زودتر از تو، و گمانم کمی بیشتر! آنقدر عاشق من است که بی اجازه سرک نمیکشد توی دفتر خاطراتم و بی اجازه گوشی ام را چک نمیکند حتی! چک نمیکند! بخدا چک نمیکند! وگرنه میفهمید که دائم در اس ام اس هایم پشت سرش حرف میزنم تنها به این دلیل که زیباترم نکرد تاتو، دلت مرا بیشتر بخواهد! اما تو... تمام شماره های ناشناس مرا حفظی و به تعداد تک تکشان مرا لو داده ای! و خدا آنقدر عاشق من است که حتی دروغهای غیر مصلحتیم را لو نمیدهد! تازه! چقدر وقتها خودش را به خواب میرند تا نفهمد که من نماز صبح نخواندم! و من همیشه سر دارندار...ادامه مطلب

خط زدن برم پایان من نیست...

آغاز بی لیاقتی توست

همیشه بهترین ها برای من بوده و هست...

اگرمال مال من نشدی قطعا بهترین نبودی و نیستی

این تو نیستی که مرا تنها گذاشتی

این منم که به یادم اجاز نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم

آنچه را که اسمش را غرور گذاشتم برایت به  زمین بکوبم

بامن بودن قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی...

دارندار...

 

عشق یک نوع بیماری است یک بیماری  فوق جنون

هر که گوید یا حسین  ع  بر او سرایت می کند

 

 

دارندار...